گل پسر

سه شنبه 13 تیر

عکسهای ساتیار جون با آفاق جون(دختر دایی جون)، مهیلا جون(دخترخاله جون) و ساتگین جون(دختر دایی جون).. تاریخ گرفتن عکس ها ؛ بعدازظهر یکشنبه 11 تیر: ...
13 تير 1391

شنبه 10 تیر

سلام پسر آروم و مهربونم.. یه کم از این چند روزه برات بگم: روز چهارشنبه 7 تیر، به روال ماه های بارداری، دوباره صادق جون ازم عکس گرفت تا ببینیم چقد با آخرین ماه بارداری فرق کرده م.. صبح پنج شنبه من و باباجون تو رو بردیم حموم و تو بازم ساکت و آروم بودی.. وقتی توی آب دستم رو زیر سرت میگیرم و بدنت رو رها میکنم خیلی کیف میکنی و شنا شنا می کنی.. من و بابایی هم خیلی ذوق کردیم.. بعد از حموم تو راحت خوابیدی و منم مواظبت بودم، بابایی و داداشی ها هم رفتن پارک ملت و ظهر برگشتن.. عصر پنج شنبه، من و تو توی خونه موندیم و اونا رفتن سونا، حدود ساعت 9 برگشتن خونه.. داداشی ها اینقد خسته بودن که خیلی زود خوابشون برد.. روز جمعه هم که از ساعت 5 ...
10 تير 1391

چهارشنبه 7 تیر

سلام ساتیار پاک و دوستداشتنی من.. دیروز (سه شنبه 6 تیر) واسه کنترل وزن و قد رفتیم مرکز بهداشت.. اونجا واست تشکیل پرونده دادن.. خدا رو شکر همه چی روبراه بود.. وقت تولد وزنت 3260 گرم بود ، قد 50 سانتی متر و دور سر 36 سانتی متر.. دیروز وزنت شده بود 4100 گرم، قد 53 سانتی متر و دور سر 5/37 سانتی متر.. هزار ماشالله مامان.. این روزها، یکی از کارهای اختصاصی من شستن کهنه ست.. هفته ی پیش، وقتی داداشی ماشین کهنه شور رو از توی انبار آورد بیرون، خیلی خوشحال شدم که اتفاقی نگهش داشته ایم.. حالا خیلی به دردمون می خوره.. عزیزدلم، الان ساعت یک و ربع ظهر چهارشنبه ست و تو توی گهواره لالا کردی و صادق جون داره تابت میده.. یه کوچولو لبخند زدی و ...
7 تير 1391

دوشنبه پنجم تیر

سلام نیاز هر لحظه ی من.. با گذشت ثانیه ها ، دلبستگی من به تو بیشتر و بیشتر میشه.. خدا همیشه نگه دارت باشه گل زیبای من.. تو هنوز خیلی کوچولویی و شدیدا نیاز به مراقبت داری.. توی خونه همه همکاری میکنن تا این دوره به خوبی بگذره.. من و باباجون و داداشی ها تا فرصت پیدا میکنیم یه کاری انجام میدیم: ظرف شستن، گردگیری کردن، جاروکشیدن،حیاط شستن، ... بعضی کارها هم اختصاصی تره، مثلا باباجون بیشتر از همه آشپزی میکنه و من بیشتر از همه به تو میرسم.. صادق جون زیرانداز و وسایل و کف اتاقت رو با بخارشو ضدعفونی و تمیز کرده و الانم داره هال رو ضدعفونی میکنه.. علی جون هم ظرف ها رو شسته و داره آشپزخانه رو مرتب میکنه.. باباجون هم برات لالایی میخون...
5 تير 1391

شنبه سوم تیرماه 91

سلام ماه مامان.. الان که دارم برات می نویسم تو مثل فرشته ها خوابیدی.. باباجون و علی جون رفته اند تا پلاک ماشین جدیدمون رو تحویل بگیرن.. آخه دو روز قبل از تولد شما یعنی پنج شنبه 18 خرداد، ماشین جدید رو تحویل گرفتیم.. چون کارای سندش کامل نبود، بابایی 206 رو نفروخت تا توی این روزا بی ماشین نباشیم.. امروز شنبه ست و دو هفته از اومدنت میگذره.. دو هفته ست که دنیای ما قشنگتر از همیشه شده.. خدا رو صدهزار مرتبه شکر! صادق جون دوست داره بغلت کنه و تو رو راه ببره، بهش میگم ساتیارمون گناه داره، اذیت میشه، اونم امروز تو رو توی کالسکه گذاشت و اتاق ها و وسایل رو بهت نشون داد تا وقتی که خوابت برد.. راستی، باباجون دیروز برای بار دوم ناخ...
3 تير 1391

پنج شنبه اول تیر

سلام ناز من.. تاریخ گرفتن عکس ها: دوشنبه29 خرداد، توسط علی جون: هزار ماشاا...نفس مامان، خدا حفظت کنه.. خیلی دوستت داریم عزیزم . ...
1 تير 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل پسر می باشد