سلام پسر آروم و مهربونم.. یه کم از این چند روزه برات بگم: روز چهارشنبه 7 تیر، به روال ماه های بارداری، دوباره صادق جون ازم عکس گرفت تا ببینیم چقد با آخرین ماه بارداری فرق کرده م.. صبح پنج شنبه من و باباجون تو رو بردیم حموم و تو بازم ساکت و آروم بودی.. وقتی توی آب دستم رو زیر سرت میگیرم و بدنت رو رها میکنم خیلی کیف میکنی و شنا شنا می کنی.. من و بابایی هم خیلی ذوق کردیم.. بعد از حموم تو راحت خوابیدی و منم مواظبت بودم، بابایی و داداشی ها هم رفتن پارک ملت و ظهر برگشتن.. عصر پنج شنبه، من و تو توی خونه موندیم و اونا رفتن سونا، حدود ساعت 9 برگشتن خونه.. داداشی ها اینقد خسته بودن که خیلی زود خوابشون برد.. روز جمعه هم که از ساعت 5 ...